وان رئیس گروهی از سربازان است که انتظار داشتند در جنگ برای سرزمین های خود در برابر امپراتوری بزرگی بمیرند که به دنبال ادغام خانه خود در پادشاهی آن است. اما وان به جای مرگ به عنوان برده گرفته می شود و به معدن نمک پرتاب می شود. یک شب، دسته ای از سگ های عجیب و غریب به معدن نمک حمله می کنند و یک بیماری مرموز شیوع می یابد. در حین حمله، وان از فرصت برای فرار استفاده می کند و با دختر جوانی آشنا می شود. در جای دیگر شایعه می شود که فقط مهاجران با این بیماری مرموز پایین می آیند. هوسال دانشمند پزشکی جان خود را به خطر می اندازد تا به دنبال درمانی باشد. پزشکان همچنین پدر و فرزندی را مطالعه می کنند که به نظر می رسد از این بیماری جان سالم به در برده اند.