خلاصه
متأسفانه برای ایو زیبا، این اتفاقی نیست که مدیر عامل خوش تیپ تالوس - که او اکنون پس از از دست دادن حافظه خود در یک تصادف رانندگی به یاد نمی آورد - دوباره در زندگی او ظاهر می شود. به گفته تالوس، او معشوق او و پدر فرزند متولد نشده اش است. اما حوا سردی نگاهش را میبیند و هنگامی که برای بوسیدن وارد میشود، او را به شکلی انعکاسی از خود دور میکند. چرا اگر آنها عاشق بودند این کار را می کرد؟ حوا که دچار احساس کوبنده تنهایی شده است، هنوز متوجه نشده است که عهد انتقام در کلمات اطمینان بخش تالوس پنهان شده است...