خلاصه
هایبارا تاتسیوکی، کارمند یک شرکت مالی، به تازگی از زندان خارج شده است. زندگی در بیرون به آن اندازه که او تصور می کرد شادی آور نیست. دوست دختر دیرینه اش، آکمی، او را ترک کرده و او از کارش اخراج شده است. به طرز عجیبی، او شغل خود را به دلیل "تجدید ساختار" از دست داد و نه به دلیل سابقه کیفری که اخیراً به دست آورده بود. همکار او کواتا نیز شغل خود را از دست داده است و تصمیم گرفته است شرکت مالی خود را تشکیل دهد که متخصص بازپرداخت بدهی های معوق است. از آنجایی که وضعیت محکومیت او گزینه های کمی برای هایبارا باقی می گذارد، او به شرکت جدید کواتا می پیوندد و زندگی پس از زندان جدید او آغاز می شود...