خلاصه
در سری قبلی «پسر کونگ فو، چینمی» استاد کمپو در معبد دیرین شد و در آنجا شاگردانی را تربیت کرد. هنگامی که آنها ارتباط خود را با کیورینجی، معبدی از همان فرقه قطع می کنند، چینمی برای تحقیق به منطقه خودمختار کانان اعزام می شود. او سعی می کند با پوشین، شمشیرچی که در سفر به کنان با او آشنا شد، وارد کنان شود. اما آنها پس از تلاش برای ورود به کنان مورد حمله قرار می گیرند و توسط پلیس مرزی تعقیب می شوند و آنها را به داخل آبشار تعقیب می کنند. یک ماهیگیر آنها را نجات می دهد و به ورود آنها به کنان کمک می کند. مردم کنان به زور از سوی حکومت سرکوب می شوند. چینمی با مردم دوست می شود و تصمیم بزرگی می گیرد که آنها را با کمپوی خود آزاد کند. سورابی بورو، ستوان پلیس مرزی و جیرای، پادشاه شرور کنان به چینمی حمله می کنند...