خلاصه
شما معمولاً به دخترانی که پسرهای کوچک را دوست دارند، میگویید «شوتا منکر». خوب، آهیرو از این فراتر می رود، زیرا طلسم، وسواس و زندگی او در مورد پسران کوچک است. اگرچه او قبول این واقعیت را انکار میکند که برای پسران کوچک منحرف است، دوستانش میدانند که او واقعاً یک شرور است. رویای آهیرو ازدواج با یک شاهزاده جوان بود و رویای او تا حدودی با انتقال دانش آموز جدید به نام شیرایوکی (البته پسر کوچک) به مدرسه او تبدیل شد. روز بعد پدیده های مرموز به طور ناگهانی در مدرسه رخ می دهد، اهیرو تب می کند و در بعد دیگری ظاهر می شود. همانطور که او در را به تیمارستان باز می کند، شیرایوکی را در یک تخت می بیند و به او می گویند که او قرار است همسر شاهزاده، شاهزاده دنیای شیطان شود. صبر کن شاهزاده دنیای شیطان!؟ اینجا چه خبره!؟