خلاصه
دو پادشاهی در بهشت وجود دارد که هر کدام خانواده سلطنتی خود را دارند. شاهزاده ای از کشور سیاه، ساکویا، علیرغم اینکه در حال جنگ است، با شاهزاده ای از کشور سفید، روئی، و خواهرش میو دوست است. این سه زمان زیادی را با هم در دریاچه ای در زمین بی طرف می گذرانند. یک روز، میو دیوانه وار به محل آنها پرواز کرد و پسرها را صدا زد، اما به درگاهی عجیب کشیده شد و قبل از گفتن چیزی در تاریکی ناپدید شد. ساکویا و روئی که پشت سر مانده اند، هنوز به سمت این مکان کشیده می شوند. سه سال بعد، دختری با لباس های خارجی که دقیقاً شبیه میو بود از آسمان افتاد. با این حال، او ادعا می کند که فردی متفاوت از قلمرو پایین است!؟