رویاهای او برای یک ازدواج شاد به هم می ریزد... وقتی شاهزاده خانم گالیلا پادشاهی خلیا به دفتر برادرش احضار می شود، از دیدن اینکه چه کسی آنجاست شوکه می شود. این مردی است که شب قبل با مهربانی به او دلداری داده بود و او را با یک بوسه گرانبها ترک کرد. هرچند لذت او از دیدن دوباره او کوتاه مدت است. او شیخ کریم اهل زیریه است و برای خواستگاری او آمده است. همه چیز خیلی ناگهانی به نظر می رسد، اما رازی در اختیار خانواده سلطنتی است...