در صبحهای بارانی، تاکائو هرگز نمیتواند خود را به مدرسه بیاورد - در عوض، او آن زمان را در باغهای زیبای شینجوکو گیون میگذراند و در میان درختان و گلها استراحت کوتاهی از هر چیز دیگری در زندگیاش پیدا میکند. و در یکی از آن صبحها، او زنی مرموز به نام یوکینو را در پناهگاه خود پیدا میکند که از کار خود میگذرد و دوستی بعید بین آنها شکل میگیرد. اما اگرچه این دو محور این داستان هستند، اما تنها کسانی نیستند که سعی در یافتن راه خود در زندگی دارند.