خلاصه
داستان در یک شهر تجاری Ert'Aria اتفاق می افتد. لستر مای کرافت یک مهندس اقلام متعلق به یک انجمن ماجراجویانه "واحه" است. یک شب او با دوستانش در یک مهمانی است تا یک جریان شهاب سنگی را روی پشت بام یک کلیسا ببیند. یکی از شهابها آنها را میچراند و به دکل نمازخانه برخورد میکند. در آنجا او یک اتاق مخفی و یک دختر خوابیده پیدا می کند. دختر از خواب بیدار می شود و می گوید: "تو باید پدر من باشی!". برخورد با دختر مرموز ماجراجویی غیرمنتظره ای را برای لستر به ارمغان می آورد.