خلاصه
شاهزاده شونا روستای کوچک خود را در جستجوی دانه های طلایی ترک می کند که ممکن است غذای بهتری را برای مردمش به ارمغان بیاورد. او به دوردست سفر می کند و قبل از رسیدن به سرزمین خدامردان و راز وحشتناک غلات *و* تجارت برده با برده و نجات دو دختر از آن روبرو می شود.