جمیما که در حال بزرگ کردن فرزند خواهر دوقلوی فقیدش است که تحت سرپرستی او باقی مانده است، توسط میلیاردر ایتالیایی، لوچیانو ویتال، مورد توجه قرار می گیرد و با تحقیر رفتار می کند. او با نام بردن از خواهر جمیما به عنوان جانشینی که نوزاد را به دنیا آورده و او را دزدیده است، می خواهد بداند کودک هشت ماهه اش کجاست. جمیما می ترسد که اگر لوسیانو برادرزاده اش متوجه شود که خواهرش نیست، او را می برد. بنابراین جمیما وانمود می کند که خواهرش است و با او به عمارتش می رود. او باید به نوعی راز خود را حفظ کند وگرنه خطر از دست دادن پسر خوانده اش را برای همیشه می کند.