خلاصه
در طول مسابقات تورنمنت استان، در بحبوحه تشویق در سالن بدنسازی، فریاد Aoba که فرو ریخت از طریق آن طنین انداز شد. Aoba که به شدت مجروح شده بود و فقط به عنوان یک ورزشکار زندگی می کرد به ناامیدی رفت. در این میان، یکی از همکلاسی هایش، جین، که کمی عجیب است، Aoba را به عنوان عضو والیبال برای مسابقات توپ معرفی کرد. «میخواهم با تو بازی کنم»... اینگونه بود که آن دو با هم آشنا شدند و اکنون در حال کشف دلیل و عشق واقعی هستند. یک داستان عاشقانه ناب شیرین و دردناک و معجزه آسا.