خلاصه
ماری تاماکی یک نوجوان ماجراجو است که آرزو دارد در دوران جوانی خود کارهای زیادی را انجام دهد. با این حال، ترس از شکست باعث می شود که او دائماً در آخرین لحظه عقب نشینی کند. اگرچه او در حال حاضر دانش آموز سال دوم دبیرستان است، اما به نظر نمی رسد که تغییر کند. این تا زمانی است که او با Shirase Kobuchizawa برخورد می کند. مادر شیراسه کاشف بود که در سفرش به قطب جنوب گم شد. برای یافتن او، شیراسه بی وقفه در مشاغل پاره وقت کار کرده است تا بودجه لازم برای پیوستن به اکسپدیشن غیرنظامی قطب جنوب را ذخیره کند. علیرغم اینکه همکلاسی هایش رویای شیراسه را به خاطر بیهودگی و غیرواقعی بودن مسخره می کنند، تمایل او برای یافتن مادرش همچنان پابرجاست. ماری که تحت تأثیر عزم شیراسه قرار گرفته، تصمیم می گیرد به او بپیوندد. اندکی بعد، شور و شوق آنها دو نفر دیگر را ترغیب می کند تا به آنها بپیوندند: هیناتا میاکه، دختری اجتماعی با شخصیتی کنجکاو؛ و یوزوکی شیرایشی، دختری زیبا که تجربه کمی در رابطه با دوستی داشته است. همانطور که این چهار دختر سفر زندگی خود را آغاز می کنند، شروع به نزدیک شدن بیشتر از همیشه می کنند.