مطمئناً این مورد برای لوک کانینگهام بود. این سرمایه دار آمریکایی، آنجلیکا لونزدیل را در خیابانی شلوغ دیده بود و در حالی که مسحور موهای بلوند بلندش شده بود، به دنبال او رفت. تا او را نداشت جلوی هیچ چیز نمی گرفت! اما آنجلیکا مشکلات مبرمتری نسبت به سر و کار داشتن با میلیونرهای شیفته داشت - هر چند زیبا. او برای نجات خانه خانواده اش به چیزی جز معجزه نیاز نداشت. لوک کانینگهام خود را ماده قهرمان نمیدانست، اما اگر تنها راهی که میتوانست آنجلیکا را به رختخوابش برساند، نقش یک شوالیه در زره درخشان بود... او کاملا آماده بود تا گرد و غبار سپر خود را بزداید! او یک راه حل ایده آل برای مشکل او و خود داشت - ازدواج! او می توانست او را در خانه نگه دارد، او زنی را که می خواست همان جایی که او می خواست می آورد! اما شهوت مبنایی برای ازدواج نبود... اینطور بود؟