خلاصه
در یک سالن استراحت نامشخص، مردی با موهای بلوند، بیخبر از محاکمه دیوانهکنندهای که قرار است با آن روبرو شود، بازی استخری را انجام میدهد. وقتی صدایی از پشت سرش فریاد می زند: "اسپینوزا!" با یک بطری شیشه ای به سر او ضربه می زند و او را از پا در می آورد. هنگامی که از خواب بیدار می شود، خود را در حال ماهیگیری در یک دره سنگی می بیند. لحظه ای بعد، او ماهی هیولایی را صید می کند که او را به طور کامل می بلعد. با آمدن دوباره، او در کف یک رینگ بیدار می شود، اکنون شرکت کننده یک مسابقه بوکس در یک میدان شلوغ. مرد بارها و بارها خود را در مکانهای کاملاً جدیدی مییابد، هر بار مرکز درگیریهای متفاوت. با این حال، او زمان کمی برای عمل کردن دارد، زیرا به سرعت خود را در حال بیدار شدن با یک سناریوی جدید می بیند. بدون هیچ پایانی، مرد در طول زمان و مکان در ابعاد مختلف حرکت میکند و تنها یک کلمه تکراری برای اتصال آنها وجود دارد: اسپینوزا.