داستان ناگفتهای درباره اینکه لیا ارگانا جوان چگونه به شورش علیه امپراتوری شیطانی ملحق میشود. یک شاهزاده خانم لیا جوان روزهای خود را صرف یادگیری راه های سیاست می کند، به نیازمندان کمک می کند و برای مراسم سنتی آماده می شود که در آن او اعلام می کند که روزی بر آلدران حکومت می کند. اما در حالی که لیا خود را آماده می کند تا وارث تاج و تخت نامیده شود، از فاصله فزاینده بین او و والدینش که پشت درهای بسته رهبران شورش تازه تشکیل شده هستند آگاه می شود. لیا پس از آگاهی از رازهای پدر و مادرش، اکنون باید بین مسئولیت خود در قبال مردم آلدران و مسئولیت خود برای نجات کهکشانی که توسط حکومت امپراتوری در هم شکسته شده، یکی را انتخاب کند.