خلاصه
دختر اصلی و برادر بی فامیلش از زمان مرگ ناگوار والدینشان همیشه با هم بودند. با تبدیل شدن برادرش به پلیس در حوزه قضایی دیگر، آنها به خانه بزرگی نقل مکان کردند... فقط در صورتی که فضای تیره و تار و جن زده خود را نداشته باشد. آنها جسد یک پسر جوان مرده را پیدا کردند که پسر یک خانواده هتل های زنجیره ای بود. روح پسر به دختر توانایی برقراری ارتباط با ارواح را می دهد. اکنون زندگی ناآرامی دختر اصلی زیر و رو شده و پیچیده تر شده است. نه این که عاشق برادرش باشد...نه نه، به هیچ وجه. نه به خاطر برادر کوچکتر پسر مرده. نه اینکه توانایی اش در دیدن ارواح او را به دردسر می اندازد..."اوهههههه، یکی کمکم کنه!"