روزی روزگاری قورباغه ای سخنگو بود به نام توت فرنگی چان. توت فرنگی چان پسرش، آکی یوشی را بسیار دوست داشت، اما آکیوشی از نی برای باد کردن توت فرنگی چان مانند بادکنک استفاده کرد، که باعث ناراحتی قورباغه ها شد. دوستان آکیوشی همگی در مورد Strawberry-chan احساس متفاوتی دارند. برخی از آنها آرزو می کنند که با او بهتر رفتار شود، برخی واقعاً او را دوست دارند و حتی یکی آرزو می کند که ای کاش توت فرنگی چان بود. با این همه عشق و آزار، آیا قورباغه ما احتمالاً جلد اول را زنده خواهد کرد؟