خلاصه
در سال 1944 در فرانسه، خانواده ای صاحب یک دختر به نام ناتالی شدند و پسری به نام فرانسیس را در همان روز به فرزندخواندگی پذیرفتند. این دو در کنار هم با خوشحالی بزرگ شدند و در دوران نوجوانی عمیقاً عاشق شدند. اما والدین ناتالی قبل از اینکه بتوانند تصمیم بگیرند که نعمت خود را بدهند مردند، و سرپرست جدید ناتالی، عمه او، هرگز آن را تایید نکرد. عاشقان ابتدا به سمت فرار و سپس خودکشی سوق داده شدند، اگرچه هر دو به نحوی جان سالم به در بردند و هیچ کدام نمی دانستند چه اتفاقی برای دیگری افتاده است. سال ها بعد، ناتالی از حقیقت عشق مرده خود و همسر و پسرش مطلع می شود. پس از یک سری از تراژدی ها، او تصمیم می گیرد پسر را بپذیرد، حتی در حالی که شباهت او به عشق از دست رفته اش تسخیر شده است.