در مرگش، حکیم بزرگ از جادوی جدیدی که ایجاد کرد برای تناسخ در آینده استفاده کرد. با این حال، او را بی استعداد و در جنگل هیولاها رها می کردند، جایی که اجنه او را گرفتند و بزرگ کردند. برای جبران آنها، او به آنها کمک کرد تا تکامل یابند و به آنها جادو یاد داد. داستان کودک رها شده ای که چیزی را می سازد که به عنوان امپراتوری بزرگ هیولاها شناخته می شود.