خلاصه
ایچیمونجی آی معلمی است که اولین روز کاری خود را آغاز می کند. او در این کار تازه کار است، اما اعتماد به نفس دارد. با وجود اینکه او در روز اولش دیر رسیده بود، پسر بزرگ خشن را به گریه انداخت، در هنگام ورود به مدرسه از صحنه خارج شد، تقریباً در وان حمام از هوش رفت و هنوز با والدینش زندگی می کند، فقط شاید این کار را انجام دهد. دانشآموزانش را از طریق سختیهای دبیرستان به دست آورد و قلب معلم همکار کورادا را به دست آورد…