خلاصه
داستان در دنیایی متناوب با تکنولوژی قرن بیستم، در جریان جنگی بزرگ بین اتحاد دوک اعظم (روسیه که هرگز شکل نگرفت) و امپراتوری (لهستان-لیتوانی که هرگز ویران نشد) از یک طرف اتفاق میافتد. جمهوری (امپراتوری عثمانی که هرگز از هم پاشید) از سوی دیگر. ستوان مارتینا ام. مایاکوفسکایا یک افسر جدید در سپاه لجستیک دوک بزرگ است. این شاخه ای از نیروهای مسلح است که مسئولیت حمل و نقل و تدارکات را بر عهده دارد که توسط بقیه ارتش به عنوان "سربازان کاغذی" به چشم تحقیر می شود. قرار است مأموریت مارتینا یک کار راحت پشت میز باشد که با مهر و موم کردن کاغذبازی سروکار دارد، اما به دلایلی هر جا که می رود، در وسط نبرد به پایان می رسد. همچنین، آن فلفل کاذب هشت پا که او به عنوان حیوان خانگی پذیرفته است (یا او را به فرزندی قبول کرده است؟) چیست؟ و آیا این فقط یک تصادف است که به نظر می رسد هر بار او را از آسیب نجات می دهد؟