خلاصه
ران تاکامین زیبا، باهوش و از نظر ورزشی ماهر است. رفتار تقریباً عالی او باعث می شود همکلاسی هایش نزدیک شدن به او را دشوار بدانند و اغلب او را با گلی که در بالای کوه شکوفه می دهد مقایسه می کنند. با این حال، مواجهه با آکیرا سائیکی بی خیال و خوشبختی او را غافلگیر می کند و در عین حال او را آرام می کند. از این گذشته ، همه مردم از او نمی ترسند. وقتی مادر ران از او میخواهد که از Soleil، یک گل فروشی کوچک اما شیک در سراسر شهر دیدن کند، او هرگز انتظار ندارد دوباره با آکیرا برخورد کند. همانطور که معلوم است، خانواده او صاحب Soleil هستند و او در اطراف فروشگاه کمک می کند. اما این واقعیت آنقدر او را شرمنده می کند که از ران می خواهد آن را مخفی نگه دارد. ران که از ملاقات اتفاقی آنها مجذوب شده است، همچنان متوجه آکیرا در مدرسه می شود تا جایی که او دیگر نمی تواند افکار خود را در مورد او فراموش کند. همانطور که روزها به هفته ها تبدیل می شوند، ران شروع به تعجب می کند که کدام یک بیشتر قلب او را گرم می کند - شکوفه های عجیب و غریب در Soleil یا پسری که می تواند به زبان گل صحبت کند.