خلاصه
گربه ای به ویلای تندخو KANG Jae-Young رفت. ورود به اتاق و کتابخانه ام را ممنوع کنید. چیزها باید همیشه سر جای خود باشند. من از چیزهای نامرتب و هیاهو متنفرم. فقط قوانین را رعایت کنید! لعنتی! >v< من نمی ترسم. اینطور نیست که بخواهم منفعلانه زندگی کنم و جز "میو میو" هیچ کلمه دیگری نگویم. به نظر می رسد متواضعانه عمل می کند، و ناگهان در حالی که صدای "گرر." را مانند یک گربه وحشی می دهد، پنجه ها را بیرون می کشد. کیا~! حالا میشه عشق شکل گرفت؟!! صبر کنیم و ببینیم. دفتر خاطرات زندگی مشترک visissitudinous~