در ژاپن باستان، در سرزمین آسوکا، شاعر/ پیشگو زن معروفی به نام نوکاتا نو اوکیمی زندگی می کرد. از آنجایی که او جوان بود، زیبایی و هوش او بسیاری را به خود جذب کرد، اما او عهد کرد که هرگز ازدواج نخواهد کرد و معتقد بود نقش او در زندگی این است که به عنوان یک کشیش برای خانواده امپراتوری خدمت کند. آیا توجه دو شاهزاده قدرتمند باعث می شود که او تجدید نظر کند یا به آرزوی اصلی خود مبنی بر زنی مستقل از امیال فانی زندگی ثابت خواهد ماند؟