زندگی دبیرستانی میریا کانامی فاجعه بار بود. داشتن پدری افتضاح، نداشتن دوست و گذراندن روزهایش به کار پاره وقت خلاصه ای از کارهای روزمره او بود... اما یک روز او دچار حادثه ای می شود که جانش را می گیرد! با این حال او دوباره چشمانش را باز می کند، این بار در دنیایی دیگر! او در بدن میریای 8 ساله، هفتمین دختر یک خانواده اشرافی فقیر ساکن در روستا، تناسخ یافته است. وقتی فکر رهایی از زندگی سخت دبیرستانی به ذهنش خطور کرد، سپس خاطرات بدن جدیدش را بررسی کرد - اما وضعیت به همان اندازه بد بود که در زندگی قبلی او وجود داشت! من توسط خواهر بزرگترم، دختر دومم، که با هم رابطه نامزدی داشته و از ازدواجش برگشته است، اذیت می شوم... و پدر عضلانی-مغز من قرار است مرا نامزد کند؟! من تناسخ یافته ام، اما قدرت تقلب ندارم، نه هیچ قدرت جادویی، چه خبر است؟!