زمانی که پس از بیدار شدن از کار بیش از حد در یک شرکت سیاهپوست از خواب بیدار شدم، به عنوان پسر یک ارباب فئودال کوچک در دنیایی دیگر دوباره متولد شده بودم. سرزمین های ما مورد حمله هیولاها قرار گرفت، من پدر و مادر جدیدم را از دست دادم، و مردم فرار کردند... برای زنده ماندن، باید نخبگان با استعدادی را جمع آوری کنم تا این سرزمین بتواند با به کارگیری دانش من از زندگی گذشته ام به عنوان یک یقه سفید کار بیش از حد، شکوفا شود. کارگر! داستان مدیریت یک شاه نشین در دنیایی دیگر که از شهروندان صفر شروع می شود!