خلاصه
در روزگاری که خدایان با ظلم حکومت می کردند، هیچکس جرات مخالفت با آنها را نداشت... دختری به عنوان قربانی به خدای باد تقدیم شد. یک رهبر قبیله در حالی که سعی می کند دختر را نجات دهد و او را همسر خود کند، راهی سفر رستگاری می شود. کایرون، در حالی که اراده خدایان را به چالش می کشد، برای یک سفر دشوار حرکت می کند. آیا او موفق خواهد شد؟ و خدایان چه نوع موانعی بر سر او خواهند انداخت؟