آیرا یک کارآموز 16 ساله جادوگر است که دوست پسری به نام شینجو دارد. یک روز از گذشته ناشناخته اش به او می گوید. او هیچ خاطره ای از دوران کودکی خود ندارد. کنجکاو، او از طریق درهای زمانی مخفی خانواده اش به گذشته سفر می کند و متوجه می شود که او در واقع دوست دوران کودکی او، کایری است! وقتی به زمان حال برگشت و شینجو را دید که به سمت کایری می چرخد ناراحت است. او «شینجو» بودن را به یاد نمی آورد، اما هنوز روزهای کودکی اش را با آیرا به یاد می آورد. آیرا چه خواهد کرد؟ در همین حال، یک دنباله دار شیطانی از فضا نزدیک می شود. آیا آیرا به ابراز تاسف از "از دست دادن" دوست پسرش ادامه خواهد داد یا هر دو با هم برای نجات جهان مبارزه خواهند کرد؟