یک روز در آکادمی جادوگری در سرزمین های مرزی، آویس دانش آموز فقیر مجبور می شود با یک نابغه در آکادمی مبارزه کند. اگر این کار را نکند، با اخراج فوری مواجه می شود. همه بر این باورند که بردن او غیرممکن خواهد بود. آویس که خواهر نابینا و ضعیف خود را به تنهایی بزرگ می کند، آموزش های لازم را برای دریافت بورسیه تحصیلی گذرانده است. با این حال، بدون دستیابی به این هدف، او از خستگی فرو می ریزد. در این هنگام خواب عجیبی می بیند; در آن، او در کفش های جادوگر بزرگ افسانه ای با استفاده از "Time Sorcery" راه می رود، جادویی که زمانی برای شکست دادن شیاطین استفاده می شد. با این حال، این جادو از آن زمان سرنوشتساز مدتها پیش نبوده است. و بعد از بیدار شدن آویس از رویا، متوجه می شود که افسانه تایم جادوگری مال خودش است؟!