خلاصه
هامیساکی ایا پس از اینکه دوست پسرش یوو را از دست یک ماشین روبروی نجات داد، دید که در مقابل او جان باخت. از آن زمان زندگی او در هاله ای از ابهام قرار دارد. او نمی تواند به مدرسه برود یا با دوستان یا خانواده خود ارتباط برقرار کند. یک روز در بیمارستانی که در آنجا مشاوره دریافت می کند، او با دختر جوانی به نام ناگیساوا نایو در آسانسور گیر می کند که از زمان کشته شدن خانواده اش در زلزله کوبه صحبت نکرده است. اکنون تنها خانواده نایو ناگیساوا ایسی، پسر عموی او است. او یک دانشجوی پزشکی است که در بیمارستانی کار می کند که ایا در آنجا تحت درمان قرار می گیرد. با پیشروی داستان، این سه نفر، که کسانی را که بیشتر دوستشان داشتند را در تصادفات وحشتناک از دست دادهاند، یاد میگیرند که چگونه دوباره زندگی را شروع کنند.