خلاصه
معلم جغرافی آزالیا، ادگار، به مکانی به نام توران رفته است، جایی که فرهنگها، افکار و اندیشههای شرقی و غربی در کنار هم قرار میگیرند... و روزی آزالیا نامهای دریافت کرد که از او دعوت میکرد تا در توران به دیدارش برود. هنگامی که آنجا بود، او را در حالت سردرگمی انداختند. وقتی ادگار سال گذشته درگذشت، چگونه برای او نامه فرستاد؟ و چرا او مدام این مرد سیاه مو را همه جا می بیند؟ "تنها چیزی که می توانم از آن مطمئن باشم این است که نامی که این مرد صدا می کند - مطمئناً مال من است."