خلاصه
شیکای و مینامی درست پس از سقوط از کشتی در یک جزیره گرمسیری سرگردان شدند. شیکای از قبل آماده بود زیرا عمداً برای فرار از مسائل خانوادگی خود سقوط کرد، اما مینامی بخشی از برنامه او نبود. آن دو چندان همدیگر را نمی شناسند. بعد از این چه خواهد شد؟ آیا عشق رنگارنگ در مناطق استوایی شکوفا می شود؟ یا این دو غریبه خواهند ماند؟