دنیس با خنجر خوردن از پشت توسط کسانی که او را دوست می دانست، از یکی از قوی ترین اصناف اطراف تبعید شده است: گردان بال های نقره ای. با این حال، او زیاد به این موضوع فکر نمی کند، زیرا به هر حال می خواست از مهارت های آشپزی خود در سطح 99 استفاده کند. به همین دلیل تصمیم می گیرد شهر را پشت سر بگذارد و یک غذاخوری در حومه شهر باز کند. دنیس در حالی که رویای خود را دنبال می کند، با آتریل، دختری که از خانواده اشرافی اش تبعید شده و تا زمانی که او را نجات دهد به بردگی تنزل داده، آشنا می شود. این جفت با هم غذاخوری را باز می کنند و اولین مشتری آنها یک شوالیه تبعیدی از یک صنف دیگر است؟ چقدر عجیبه اما او تنها مشتری نیست. یک جادوگر مغرور و یک حکیم به شدت پرکار و در عین حال کم دستمزد نیز به افراد عادی تبدیل می شوند. شوالیه گاهی اوقات برای غذاخوری دردسر می آورد، اما مهارت های آشپزی دنیس و چاقوهای قصابی محبوب، مشکلات و گرسنگی را به طور یکسان از بین می برد! به این ترتیب افسانه دنیس و غذاخوری اش، بحث شهر آغاز می شود!