هانا نامه استعفای خود را به سمت رئیسش پرتاب کرد که او را «زیر میانگین» خطاب کرد. او که هنوز پر از صدمه است، از مسافرخانه Blue Moon بازدید می کند، جایی که صاحب مسافرخانه به او پیشنهاد می کند در باغ قدم بزند. آن شب، شب ماه آبی بود - دومین ماه کامل ماه. زیر نور مهتاب جادویی که بر روی کلیسای متروکه با دیوارهای سنگی منعکس شده است، ناگهان مردی بی ادب و در عین حال جذاب ظاهر می شود. در کمال تعجب هانا، این رئیس سابق توهین آمیز او، راث جریک است! چرا سرنوشت او را اینگونه مجازات می کند؟