خلاصه
اقتباسی از کتاب کلاسیک جنایت و مکافات فئودور داستایوفسکی که برای خوانندگان جوانتر بازسازی شد. صحنه در سن پترزبورگ در روسیه تزاری، درست در روزهای قبل از انقلاب روسیه است. راسکالنیکف کودکی از خانواده ای فقیر است. او پیرزنی را می کشد که یک کوسه قرضی است و با اشیاء قیمتی اش فرار می کند. قاضی پولیفیلی که به این پرونده منصوب شده است، بلافاصله به راسکلنیکوف مظنون می شود زیرا او اخیراً مقاله ای را در مجله ای ارسال کرده بود که در آن ادعا می کرد "جهان به دو دسته نابغه و نابغه تقسیم شده است. یک نابغه ممکن است مرتکب قتل شود اما این کار را نمی کند. گناهکار اگر به نفع دنیا باشد.» در ابتدا، راسکلنیکف احساس شکست ناپذیری میکند و مطمئن است که میتواند از قانون فرار کند، اما قاضی پولیفیلی سرسختانه در تحقیقات خود اصرار میکند و به تدریج راسکالنیکف احساس میکند که در گوشهای افتاده است. در این بین، سونیا، یک فاحشه، دیوانه وار سعی می کند راسکلنیکف را متقاعد کند که خود را تسلیم کند. همه اینها در آستانه انقلاب روسیه اتفاق می افتد.