یوکی یک دانشجوی 20 ساله دوم دانشگاه است که از زمانی که به توکیو نقل مکان کرده آرزوی یک چیز را داشته است: یافتن همسرش. او که پس از یک خشکسالی طولانی کمی ناامید شده است، همراه با یکی از دوستانش برای اولین بار به یک باشگاه می رود. دوست او رشد می کند، اما هرج و مرج و بلند است... فقط صحنه یوکی نیست. درست زمانی که یوکی شروع به ناامیدی می کند که یک رابطه واقعی و بالغ را پیدا خواهد کرد، با ایوری، مردی با موهای سفید شده و رفتاری کمی ترسناک آشنا می شود... اما اولین برداشت ها همیشه کل داستان را بیان نمی کنند. آیا سرنوشت همچنان می تواند کارت های بیشتری برای بازی داشته باشد؟