خلاصه
آمی و نوآ در تمام 15 سال زندگیشان برای عشق با یکدیگر رقابت کردهاند که نتایج یکسانی داشته است: هر دو عاشق یک پسر میشوند، به ناچار او را میترسانند و آنها را بدون دوست پسر رها میکنند. اما چرخه معیوب زمانی شکسته می شود که دخترها به یک مهمانی می روند و هر کدام برای دو پسر متفاوت سقوط می کنند! با وجود عشق احتمالی در افق، آسمان نمیتواند آبیتر باشد... تا زمانی که آمی متوجه میشود که این دو شخص در واقع آدمهایی با انگیزههای پنهان هستند. امی که مصمم است از این بازیکنان انتقام بگیرد، عهد میکند که پسرش را در حالی که سعی میکند از نوآ بیخبر محافظت کند، عاشق او شود!