خلاصه
رمی نیکیتانی بنفش خجالتی نیست - او ظریف، مستقیم و جاه طلب است و قصد دارد شرکت پدرش را تصاحب کند. بنابراین او به دلایل تجاری یا سیاسی علاقه ای به ازدواج ندارد. به هر حال، چرا با کسی که او را دوست ندارد، در حالی که او می تواند به تنهایی راه خود را به اوج برساند، زین شود؟ اما وقتی پدرش او را با جون آراتا میسازد، یک جوان داغ و کسی که در مورد عشق نافرجامی که رمی سالها پرورش داده میداند، او به دنبال یک حلقه میافتد. او البته او را رد می کند، اما به نوعی او همچنان راه خود را به زندگی او پیدا می کند. اما آیا او به او علاقه مند است؟ یا فقط می خواهد کار او را در دست بگیرد و او را در خاک رها کند؟