خلاصه
مینا با دیدن یک حامی مولتی میلیونر در کمک خیریه شرکتش مبهوت می شود. این کسی نیست جز رئیس سابقش سزار! مینا چهار سال پیش منشی او بود. او سخت کار کرد تا تایید او را به دست آورد و کارش را به خوبی انجام دهد... اما خودش را جذب او کرد و در نهایت یک شب را با هم گذراندند. آن شب برای او مثل یک رویا بود، اما صبح روز بعد تنها از خواب بیدار شد. چند روز بعد نامه ای ناگهانی دریافت کرد که می گفت اخراج شده است! سزار برای چندین سال از زندگی او ناپدید شد و مینا به راه خود ادامه داد، اما اکنون او بازگشته است... سزار غافل از دردی که برای او ایجاد کرده، او را یک کلاهبردار خطاب می کند و او را به سرقت پول از شرکت متهم می کند!