خلاصه
بزرگترین مشکل زندگی سرینا ظاهرش است. او دارای تناسبات عالی، موهای بلند بلوند و لب های افسون کننده است. با این حال، او خجالتی است، بنابراین او را خوشحال نمی کند. در عوض، فقط مردانی را جذب می کند که فکر می کنند او آسان است. یک روز، او دوباره با هارون در رستورانی که در آن پیشخدمت است، ملاقات می کند. او اولین عشق او بود که در دوران دانشجویی او را نجات داد. با این حال، حالا او هاله یک فرد موفق را دارد و با علاقه او را بالا و پایین نگاه می کند... به او می گوید: "هر مردی تو را می خواهد حتی اگر برایش کار نکنی."