خلاصه
فقط برای یک شب، تینا خجالتی آرزو می کند که ای کاش می توانست زنی با اعتماد به نفس و جذاب باشد. بنابراین وقتی در کارناوال در ونیز با مردی شیطون و خوش تیپ ملاقات می کند، احتیاط را به باد می دهد و باکرگی خود را به او می بخشد. آنها نقابپوش میمانند و شبی مسحورکننده را با هم میگذرانند. اما درست صبح روز بعد وقتی تینا زیر ماسک او را در حالی که او خوابیده نگاه می کند، رقیب برادرش - نیکو - را کشف می کند! او که از طنز سرنوشت شوکه شده است، بدون هیچ حرفی فرار می کند و دو ماه بعد متوجه می شود که بچه او را حمل می کند!