با حرفای سرد ردم کردی پس چرا بعد از این همه مدت حاضر شدی؟ ازدواج او با مارکوس ثروتمند تنها پس از سه سال به پایان رسید. ونسا با ناراحتی خانه او را ترک کرد، اما ناگهان حالت تهوع او را گرفت. یک سال بعد، ونسا در نانوایی خالهاش کمک میکند. رویای ونسا این است که شیرینی های خاله اش را در سراسر ایالات متحده تحویل دهد، بنابراین او می خواهد تجارت را گسترش دهد. یک روز، او پیشنهادی از یک سرمایه گذار دریافت می کند که معلوم می شود شوهر سابقش، مارکوس است. او نمی تواند اجازه دهد او از راز او مطلع شود! ونسا سعی می کند پیشنهاد سرمایه گذاری خود را رد کند، اما سپس مارکوس یک حقیقت شگفت انگیز را به او می گوید!