خلاصه
تومو از زمان تولدش همیشه با میاکو وابسته بوده است. نیمی از عمرش به دلیل دست و پا چلفتی و غیرقابل اعتماد بودن مجبور شده بود مراقب او باشد. به زبان ساده، او از او «نفرت» دارد. اما چیزی وجود دارد که او را کاملاً از بیان احساسات واقعی خود به او باز می دارد. آیا وقتی او می خواهد به ایالات متحده نقل مکان کند، آیا او قادر خواهد بود تا قبل از اینکه خیلی دیر شود، عاشق شود و رها کند؟ داستانی دوست داشتنی و تاثیرگذار در مورد یک پسر و یکی از مهم ترین آنها برای او.