خلاصه
توموحیسا، دانشجوی کارشناسی ارشد، هر روز از درس خواندن خسته می شود. چه اینکه او مخفیانه همجنسگرا است و تجربه عشقی صفر دارد!! در همین روزهای کسل کننده بود که با کوکی، یانکی هم سن و سال آشنا شد. توموهیسا توسط کوکی که خوشحال به نظر می رسد و یک دختر ناز دارد عصبانی می شود. توموهیسا یک شب در حالی که مست می شود اعتراف می کند: من همجنس گرا هستم پس نمی توانم خوشحال باشم!! او فکر می کرد کوکی او را رد می کند، اما او در عوض پاسخ می دهد: "من هم ممکن است همجنس گرا باشم"!؟ داستان عاشقانه زیبا بین یک دانش آموز ناراضی و پدر جوان.