یاسانو مامورو 36 ساله یک روز صبح از خواب بیدار شد و متوجه شد که حافظه خود را از دست داده است. نه تنها این، بلکه می فهمد که همسری 16 ساله دارد که هنوز به دبیرستان می رود. مامورو نمی تواند باور کند که هانا واقعاً همسر او است یا او یک نویسنده مشهور مانگا اروتیک است. نماینده او در ناشر مانگا، Shirabe Hoko زیبا، حتی برای کمک به او برای بازیابی حافظه اش می آید، اما هیچ چیز کمکی نمی کند. با این حال، همانطور که مامورو به هانا نزدیک تر می شود، او به آرامی شروع به بازیابی تکه هایی از گذشته خود می کند. او نمی داند، ممکن است اتفاقی بین هوکو و او شب قبل از از دست دادن حافظه اش افتاده باشد که می تواند ازدواج او با هانا را تحت تاثیر قرار دهد...