چیهیرو واتانوکی، دانش آموز انتقالی در دبیرستان جدیدش، در حالی که مکانی برای پارک دوچرخه خود پیدا می کند، توسط یک دانش آموز کمک می کند. پس از پایان مقدمه کلاس، او متوجه می شود که صندلی او درست در کنار پسری است که اوایل آن روز به او کمک کرده بود. همکلاسی هایش به او اطلاع می دهند که او یوجی یوگامی، تک خال باشگاه بیسبال است. با این حال، آنها همچنین به او توصیه می کنند که از او دوری کند، زیرا او به عنوان یک فرد عجیب و غریب شناخته شده است و اقدامات او برای اکثر مردم غیرقابل درک است. او که متقاعد نشده است، سعی می کند با او ارتباط برقرار کند و به سرعت متوجه می شود که او چیزی جز دردسر برای صحبت کردن با او نیست و این شایعات واقعاً درست بودند. کمی بعد، چیهیرو در یک موقعیت سخت با سال سوم گرفتار می شود، اما یوگامی یک بار دیگر به نجات او می آید، البته به دلایل خودپسندانه خود. متقاعد شده است که او چیزی بیش از آنچه به چشم می آید وجود دارد، او مصمم است که بیطرفانه با او رفتار کند و زندگی عادی دبیرستانی را در محاصره دوستان داشته باشد.