واتارو ساجو، که عمیقاً عاشق همکلاسی زیبایش آیکا ناتسوکاوا است، بدون اینکه دلسرد شود به او نزدیک می شود و در عین حال رویای عشق متقابل آنها را می بیند. با این حال، یک روز، او با این فکر از خواب بیدار شد: "من واقعاً مناسب نیستم با کسی به خوبی او باشم، خخخ..." با فهمیدن این موضوع، واتارو شروع به حفظ فاصله مناسب از او کرد که باعث تعجب آیکا شد. "ممکنه الان از من متنفر باشه...؟" آیا نیت او به دلیل بی حوصلگی او پس از رسیدن به نتیجه اشتباه از بین رفت؟! این شروع یک رامکام است که حول محور دو نفر می چرخد که نمی توانند احساسات خود را منتقل کنند و هر دو فکر می کنند عشقشان بی نتیجه است!