خلاصه
ساچیکا با یک حادثه رانندگی مواجه شد و در کما بود، اما از آن بیدار شد. این والدین یا معشوقهاش تتسوئو نبودند که منتظر او بودند، اما مردی بود که او نمیشناخت. خود را کوهاره و یکی از بستگان دور او معرفی کرد و به خانه اش برد. او به تدریج احساس کرد که چیزی اشتباه است و از یک واقعیت تکان دهنده آگاه شد. علاوه بر داستان عنوان، دو داستان اضافی نیز جمع آوری شده است.