در اعماق حومه شهر، مردی به نام اوکینا به عنوان برش بامبو در یک جنگل کار می کند و گیاهان توخالی را روز به روز خرد می کند. یک روز، او یک نوزاد کوچک را در یک شاخه درخشان پیدا می کند. او بلافاصله او را به خانه می برد، متقاعد شده است که او شاهزاده خانمی است که به عنوان یک برکت الهی از بهشت به زمین فرستاده شده است. اوکینا و همسرش اونا وظیفه بزرگ کردن نوزاد را به عنوان فرزند خود بر عهده می گیرند و مراقب او هستند که به سرعت تبدیل به یک دختر جوان پرانرژی می شود. با توجه به نام کاگویا، او دقیقاً با دهکده ای که آمده است آن را خانه بنامد، به ماجراجویی با بچه های دیگر می پردازد و از آنچه جوانان ارائه می دهد لذت می برد.
اما وقتی اوکینا ثروت زیادی از طلا و گنج را در جنگل پیدا می کند، زندگی کاگویا کاملاً تغییر می کند. با اعتقاد به این که این هدیه دیگری از بهشت است، او با استفاده از ثروتی که به تازگی به دست آورده دخترش را به یک شاهزاده خانم واقعی تبدیل می کند و خانواده را به عمارتی در پایتخت منتقل می کند. همانطور که او دوستانش را پشت سر می گذارد تا وارد یک زندگی سلطنتی ناخواسته شود، ریشه و هدف کاگویا به آرامی آشکار می شود.